محل تبلیغات شما

اولین باره که دوست دارم بنویسم ، احتیاج دارم در موردش بنویسم اما اینجا هم خجالت می کشم.

وقتی حتی از نوشتنش این جا هم خجالت می کشم ، یعنی واقعا شرم آوره.

شرم

تقریبا می تونم بگم تو زندگیم چیزی نداشتم که به خاطرش خجالت بکشم ، حداقل الان این طور فکر می کنم ، شاید هم بوده و الان یادم نیست.قطعا بوده !

اما این رو چی بگم، خودم هم متعجبم و خودم هم با خودم درگیرم، خیلی نه ولی درگیرم.

امروز زنگ زدم هر جور شده نوبت روان پزشک رو برای این ور سال گرفتم برای دوشنبه.بعد یهو هوس کردم برم تهران.به مامان زنگ زدم گفتم شنبه بریم، حالا تا ببینم چی میشه.

چه قدر زندگی عجیبه! چه قدر زندگی عجیبه!

خیلی عجیبه!

لعنتی!

با خودم روراست نیستم انگار ، یا اینکه در مرحله ای از زندگی قرار گرفتم که سرگردان شدم.آره واژه مورد نظر سرگردان.

و در یک چند راهی قرار گرفتم یا فقط دو راهی. چه خوب که عقلم همچنان پیشتاز و احساس لعنتی زیبای دوست داشتنی مشکل ساز در حاشیه و من چه قدر دوست دارم که احساس لعنتی زیبای دوست داشتنی مشکل ساز پیشتاز بشه بر عقل .دوست دارم اما پیش بینی خوبی از آینده چنین حاکمیتی ندارم.


در یک مرحله جالبی از زندگی قرار گرفتم، مرحله ای که  سخت و  لذت بخش و مرحله ای که اولین بار رخ داده، مرحله جالبیه.

هم ناراحت ودرمانده و هم خوش حال و پر هیجان، هیجان شیرین تاریخی

موضوع شرم بود که یادم رفت، گاهی شرم آورها چه لذت بخش هستند!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها